دستهبندی : کتاب

خاطرات مرد مجرد
سال گذشته در مسافرتی که به اروپا کردم، به توصیه یکی از رفقایم در لندن به هتلی رفتم که گویا مسافران ایرانی زیاد داشت. این هتل را به آن دلیل انتخاب کرده بودم که اولا تنها سفر می کردم و در ثانی با زبان انگلیسی آشنایی نداشتم و با اقامت در آن هتل ممکن بود با ایرانیانی برخورد کنم که در مواقع ضروری به من کمک کنند. وقتی که در اتاقم مشغول جابجا کردن لباسها و اسباب هایم شدم، در کشوی یکی از کمدها، جایی که معمولا پیراهن های اتو شده را قرار می دهند، چشمم به کتابچه ای افتاد.